دارم بافت میخونم و مدام روزای ترم یک واسم یاداوری میشه که تا میانترم واقعا باور نمیکردیم اینارو باید حفظ کرد! یعنی تا روزی که میانترم دادیم من به هر کی می رسیدم میپرسیدم: واقعا باید همه ی این اسمای عجیب غریبو حفظ کرد؟؟؟!!! همشوووو؟؟؟؟!!!! و تازه بازم باورم نمیشد :-))) بعد الان قراره توی تایم استراحت بین بقیه درسا بافتو جمع کنم :-) ادم به طرز عجیبی خودشو با شرایط وفق میده. انصافا باورم نمیشه اینی که الان داره این حجم از مطالبو واسه علوم پایه میخونه، منم که همه ی عمرم با حفظیات مسئله داشتم.

امسال طراح سوالای علوم پایه دندون کل کشور با دانشگاه ماست. یعنی دیگه نه مثل قبل قطبیه نه مثل قبل ترش کشوری. کشوریه ولی هر رشته رو یه قطب میزبان طرح می کنه. احتمالا الان بقیه با خودشون میگن به نفع ماست چون طراح اساتید ما هستن و جزوه ازشون داریم. درصورتی که مای در به در واسه ی همه ی درسا رفرنس خوندیم هر ترم. جزوه کجا بود؟! یا مثلا کدوم یکی ازین استادای علوم پایه زحمت درس و توضیح به خودشون دادن؟! فقط از همون اولش غر زدن که دانشجوهای دندون فلانن و بهمان :| همشونم سابقه ی قهر و ول کردن و رفتنو هم دارن. امیدوارم حداقل نخوان با سوال سخت طرح کردن در سطح کشور خودی نشون بدن :-\ 

واسه خودمم عجیبه که کل تابستونو درس خوندم ولی اصلا و ابدا آزار دهنده نبود. (انصافا امتحانای ترم خیلی بیشتر ادمو اذیت میکنه) حس میکنم انقدری همه ی عمرم درس خوندم و قراره خیلی سالای اینده رو هم همچنان مشغول درس خوندن باشم که دیگه انگار یه بخش خیلی مهمی از وجودم شده که نمیتونم ازش بگذرم. انگار اگه نباشه یه چیزی کمه.. خلاصه اینکه درسته که خیلی بابت درس و امتحان غر میزنم ولی واقعا چیزی نیست که تحت فشارم بذاره. لذت بخشه بودنش.

الان یهو به خودم اومدم دیدم از عصر تا حالا داشتم کتاب انتخاب میکردم واسه خریدن. کل عصرو درس نخوندم :||||||

فکر کنم 30 تا کتاب گرفتم :-)

من از تیر تا حالا دارم میخونم کم و بیش. بعد تا حالا فکر میکردم خیلییی خوندم. بعد الان نگاه کردم دیدم هیچی نخوندم :| کلی مطلب باقی مونده.

نمیدونم این چه دردیه که وقتی یکی دو ماه ماه مونده به امتحام ادم هر صفحه رو دو هفته طول میکشه تا بخونه. بعد یهو دم امتحان به طرز عجیبی سرعت خوندن ادم و گیرایی ادم بالا میره! خب این سرعته اگه از اولش بود که تا حالا همه ی مباحث تموم شده بود :-(

البته اینم باید در نظر گرفت که وقتی ادم وقت زیاد داره وسواس بیخودی به خرج میده، ولی وقتی وقت کمه بیخودی روی چیزی مکث نمیکنه.

خدایا لطفا لطفا لطفا من برسم این کتابارو تموم کنم. چرا واقعا شبانه روز فقط 24 ساعته؟! :|||||

کامنتای قبلی رو هم شب ج میدم :-)

1. بنظرم یکی از مهم ترین فاکتورای جذابیت ادم دندوناشه. اینکه دندونای مرتب و ردیف و سفیدی داشته باشه. خلاصه اینکه یه جوری لبخند بزنید که دندوناتون معلوم باشه که ادم تکلیف خودشو بدونه که میشه حسابی روتون باز کرد یا نه :-))))))

+ انصافا هیچ ربطی به رشته و اینا نداره. من که تا حالا فقط علوم پایه پاس کردم و هیچ چیز خاص مرتبطی هم بلد نیستم. و اینکه این موضوع همیشه خیلی خیلی به چشمم میومده. یعنی قشنگ من قابلیت اینو دارم که بخاطر دندونای جذاب یه ادم روش کراش پیدا کنم :-)))))

2. داشتیم عکسای پسرای مردم و دوست دختراشونو نگاه میکردیم و مقایسه میکردیم که به هم میان یا نه. نه لزوما اشناهارو، غریبه های اینستارو حتی! (تفریحات سالم :-)))) ) بعد مثلا عکس یکیو نشون میداد و میگفت ببین این خیلیییی جذابه. بعد از نظر من اون ادم (به قول منصوره) کاملا شبیه افلیجاست :-)))) یا مثلا خیلی وقتا شده دیدم یکی عاشق یکی دیگه شده، بعد متعجب وار به رو به رو خیره شدم که اخه این وقت عاشق شدن چشماش همراهش نبود؟! :-)))) یا مثلا اون دفعه بچه ها داشتن میگفتن هیکل فلانی خیلی سک.سیه!!! بعد من دیگه داشتم تو افق محو می شدم که اخه لعنتیا! تعریف شما از سک.سی چیه دقیقا؟؟!! اخه این هیکل داغون که فقط رفته بازوهاشو تزریق کرده بیشتر مضحک و دهاتیه :| 

مثلا من عکس یه مدل توی اینستارو که دیگه بنظرم واااقعا خوشگل و جذاب و !!! بود بهش نشون دادم. میگه واااای این خیلییییی زشته و اینا :| 

خلاصه اینکه میدونستم که سلیقه ها یا هم فرق دارن. ولی فکرشو هم نمیکردم دیگه استانداردای زیبایی از نظر ادما انقدرررر با هم متفاوت باشن. همون قدری که چهره ی ادما یونیک و خاصه، سلیقه ی ادما هم همون قدر منحصر به فرده. 

3. مثلا یه بار یکی خیلی از من خوشش میومد و اینا. بعد واسه خودمم سوال بود که اخه این عاشق چی من شده؟! :-))))) بعد مثلا توی موردای ظاهری ای که میگفت، انقدر چیزای جالبی بود که خودم هیچ وقت بهشون دقت نکرده بودم. مثلا اینکه خیلی انگشتا و ناخنات کشیده هستن!!! یه همچین جرئیاتی که دیگه بقیشو نمیگم.

ولی شدیدا معتقدم اونی که عاشق من بشه قطعا یه تختش کمه. چون به معنای واقعی دهنش سرویسه! فکر کن بخوای توسط یه ادمی که وسواس فکری وحشتناک داره ریز به ریز تجزیه تحلیل بشی و اخرش هم نه بشنوی. انقدرررر بابت این شخص و اینکه اذیتش کردم عذاب وجدان دارم که خدا میدونه :-( خیلی بد ردش کردم. واقعا گناه داشت :-( [یادم باشه بعدا ازش بنویسم!]

4. روز جهانی چپ دستاست *_* کلا توی اقلیت بودنو همیشه دوست داشتم. حتی اگه همه چی به نفع اکثریت باشه. حتی اگه چپ دستی رو توی فرم ثبت نام کنکور جز معلولیتا بنویسن :-))))

5. فکر کن از سر جلسه امتحان اومدی بیرون. رفیقت پیام داده امتحان چطور شد؟ زانوهام سابید از بس واست نماز خوندم :-) شما رو نمیدونم. ولی من قابلیت اینو دارم که واسه این ادم بمیرم حتی. اخه چرا انقدر بعضیا خوبن؟! انقدر که ادم فکر کنه رفاقتای قبل از تو سو تفاهم بود بخدا! یا مثلا تا اخر شب بهش پیام بدی و دیوونه بازی درارید و غیبت کنید :-))) منصوره جانم، من تو را عاشقم دختر مهربون و جذاب *_*

6. میدونم یا دارم از درس می نویسم یا چیزای خاله زنکی ولی کام آااان. سخت نگیرید زندگی رو :-))))

تموم شد بالاخره.

نصف مباحث مربوط به دو تا استاد خانوم بود که انصافا خیلی خوب سوال داده بودن و خوب شد. نصف مباحث هم مال استاد جذابمون بود که مجددا همون سوالای پایانترم رو داده بود! اخه لعنتی ما اگه میتونستیم اینارو ج بدیم که الان اینجا نبودیم :| قبلا فکر میکردم خودم کم کاری کردم که اینطوری شده ولی الان دیگه مطمئنم ایراد از جای دیگست! سه دور این گایتون لعنتی رو واسه ی پایانترم خونده بودم و سه دور هم الان. تقریبا کل جلد دوم.کل سوالای علوم پایه رو هم زده بودم.دیگه تقریبا میتونم همشو از حفظ بخونم حتی! ولی حتی یه دونه سوالش هم از کتاب نبود. یعنی اگه میگفت با کتاب باز هم فرقی نمیکرد. 11 نمره امتحان مال ایشونه و من دارم فکر میکنم یعنی من از این 2 میگیرم که پاس بشم؟؟؟؟!! بازم میبینم که احتمال افتادنم زیاده! ازونجایی که ظاهرا سوالای امتحانش عوض نمیشه، یا من این دفعه پاس میشم یا صدبار دیگه هم اگه این امتحانو بدم پاس نمیشم :|  اگه بیفتم خودم ترک تحصیل میکنم :|

خدایا یه کاری کن لطفا که این پاس شه :-(

بریم سراغ این ده روز باقی مونده تا علوم پایه..

هیچ وقت تو زندگیم اهل استرس و نگرانی نبودم. حتی شب کنکور. ولی الان دارم سکته می کنم از شدت استرس و فشار :|

نمیدونم اسمش ترسه یا نفرت یا چی.. فقط اینو میدونم که میتونه باعث بشه تو همچین شب حساسی در کتابو ببندم و برم که بخوابم. بعدش هم تو این گرما بخزم زیر پتو و حس کنم کل سرمای دنیا اینجا جمع شده..

+ خدایا لطفا امشب و فردارو به خیر بگذرون.. خواهش میکنم :-(

انصاف نبود دم علوم پایه من بخوام یه جلد کامل گایتونو توی سه روز بخونم اونم به این دلیل که انقدر استاد جذابی داریم! (و البته که مقصرش خودمم. ولی خب به قدر کافی هم دارم بابتش تنبیه میشم :-\ )

به دعا اعتقادی ندارم ولی دعا کنید این فردا پاس شه بره پی کارش :-))))

تنها شانسی که اوردم اینه که چون قبلا خوندمش کتابم کامل حاشیه نویسی شدست. 

به تستای علوم پایه سالای قبل نگاه میکنم و با خودم میگم مگه من همه ی اینارو نخوندم؟ پس چرا هیچیییی یادم نمیاد؟! :||||| 

خدایا میشه لطفا جفتش به خیر بگذره لطفا؟! :-(

من: چرا دست دست میکنی؟ چرا اقدام نمی کنی؟ چرا دنبال اون قضیه نمیری؟؟ شیش ماه فقط وقت لازم داره. الان بهترین فرصته و .... [یک ساعت و نیم غر زدم و توصیه کردم]

اون: خب باشه قبوله. هرچی تو بگی. اصن یه قولی بهت میدم.

من: چی؟

اون: اگه تا اخر مرداد برنامه ی رفتنم اوکی نشد، قول میدم از همون موقع کاری رو که میگی توی ایران انجام بدم.

من: چیییی؟؟؟؟!!!! مگه تو هنوز قصد رفتن داری؟؟!! :||||||| 

اون: :-)

من: واقعا مرسی که این همه مدتی که دارم توضیح میدم هیچی نگفتی!

من: بیا و در حق خودت یه لطفی بکن و به من قول نده. چون قول دادن به من همانا و هرگز انجام ندادنش همانا! این کارو با زندگی خودت نکن :-))))))))

انقدررررر از لحاظ فکری و روانی خسته ام که خدا میدونه..

+این مسخره بازیا چیه؟! زبان روزانه همه ی دانشگاها جز اصفهان و تهران بدون کنکور؟؟؟؟؟!!!!!!!