تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
بی قضاوت بخوانید..


۴۰ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

اوه مای گاااااد [با لحن جنیس توی فرندز!] انصافا این یکی شماره رو دیگه فکر نمیکردم رو گوشیم ببینم. یعنی فکرشم نمیکردم یه روزی دوباره این صدارو بشنوم..

جل الخالق!

خدایا تو چه می کنی با من؟! :-))))) ولی خب من همچنان روی نظر سابقم هستم. یه نه خیلی محکم. بدون تردید. حتی اگه این شخص باشه!


چپ دست ۹۶-۵-۱۵ ۶ ۲۱۷

چپ دست ۹۶-۵-۱۵ ۶ ۲۱۷


یه ادم میتونه مدتها بهت پیام بده و تو حتی یک بار هم به پیاماش ج ندی. بعد خودش بلاکت میکنه. بعد میبینه بازم تو به هیچ جات نیست. از بلاکی درت میاره، یه پیام میده، بعد دوباره بلاکت میکنه مبادا تو متوجه نشده باشی که بلاکی! بعد بازم تو عین خیالت نیست و فقط قهقهه میزنی ازینکه ادما میتونن انقدر درگیرت یاشن حتی وقتی کاملا بی توجهی. صادقانه بگم لذت میبرم که حتی میتونم با سکوتم دیگرانو ازار بدم. [سادیسم ندارم :| فقط یه عده ی خاصی] بعد اون ادم میتونه بالای کلی سالش باشه و کلی مشغله داشته باشه حتی.به طرز عجیبی ادما [بجز یه عده ی خاص و معدود]، انقدررر واسم بی اهمیتن که حتی نمیتونن عصبانیم کنن. تنها واکنشم میتونه یه لبخند بعضا تمسخرآمیز باشه.

ادمایی هستن که شیش هفت سال پیش واسه ی نگاه و توجهشون حاضر بودم به هر دری بزنم و هر جور تحقیر و دردسری رو به جون بخرم ولی الان همشونو در حد یه نگاه هم قابل نمیبینم. (میتونید اسمشو بذارید غرور ولی نیست واقعا) ادمایی که این بار اونا واسه ی گرفتن حتی فقط یه عکس العمل! از من به هر دری میزنن و به هر خفتی تن میدن ولی حتی وسوسه هم نمیشم که جواب سلامشونو بدم.. گذر زمان به طرز عجیبی ادمو عوض میکنه. یه روزی یه جایی میشینی یه دل سیر گریه میکنی، همه ی وابستگیا و دلبستگیا و وابسته بودنا و مستقل نبودنا و درد کشیدنا و ... رو همونجا رها میکنی و وارد یه فاز جدیدی از زندگیت میشی. یه جوری که نه دلت جایی بمونه، نه وابسته ی کسی و چیزی باشی، نه چیزی قلبتو بلرزونه، نه چیزی باعث ری اکشنای سریعت بشه و نه هیچ چیز دیگه. یاد میگیری فقط و فقط واسه خودت زندگی کنی. خیلی درد داره ها. تا یه ماه و شیش ماه و یه سال بعد وسوسه میشی به وضع سابقت برگردی ولی اگه دووم بیاری دقیقا به همون نقطه ای میرسی که همیشه رویاشو داشتی. و چقدررر خوشحالم که این مرحله رو خیلی سال پیش گذروندم. 


چپ دست ۹۶-۵-۱۳ ۶ ۲۱۸

چپ دست ۹۶-۵-۱۳ ۶ ۲۱۸


هرجوری درمورد خودم محاسبه میکنم یه جای کار می لنگه :| اخه نمیشه که آدم نه با کسی باشه، نه عاشق کسی باشه، نه کسی رو دوست داشته باشه، نه روی کسی کراش داشته باشه و نه حتی کسی نظرشو جلب کنه :| واقعا منطقی نیست :-)))) 

البته صادقانش اینه که تمایلی هم به اتفاقای بالا ندارم ولی در کل حس کردم یکم عجیبه همین. اخه دیگه ادما در کمترین حالت ممکن، حداقل یکی هست که چشمشونو گرفته باشه. ولی به جرئت میگم که سه ساله حتی کسی بنظرم جذاب هم نیومده :-(


چپ دست ۹۶-۵-۱۰ ۱۰ ۲۶۹

چپ دست ۹۶-۵-۱۰ ۱۰ ۲۶۹


مامانم همیشه عاشق گل و گیاه و نگهداریشونه. چند وقت پیش هم یکی از این گل های آپارتمانی خیلی خوشگل گرفته بود. بعد هر روز میشینه واسه گلش حرفای خوب میزنه، واسش آهنگ میذاره و اینا :-)

الان چند روزه گله یه خورده پژمرده و اینا شده. شاخه هاش به سمت پایین متمایل شده مثلا. بعد همش میگفت تقصیر شماست گلم خراب شده. از بس انرژی منفی هستید، از بس که نمیاید آهنگ بذاریم و یکم برقصیم، گل من افسرده شده. در کمال ناباوری الان رفته پیش دکتر گلش! و اونم بهش گفته که از بس به این گل استرس وارد کردید این شکلی شده!!! واسه اینه که همش نگاش میکنی و میگی وای خراب شد و اینا! الانم باید احیاش کنیم :|||||

یعنی میخوام بگم نقش ما تو خونه در حد گل و گیاه هم نیست. حالا ما اگه افسرده هم بشیم هیشکی محلمون نمیذاره :-)))))) 

پ ن: واقعا نمیدونم با وجود مامان به این با احساسی، من چرا انقدر کلم طور و بی احساسم :-)))))))


پ ن 2: واقعا نمیدونم چرا اون تاریخ بالارو هیچ وقت نمیتونم درست بزنم. همش یا میزنم تیر یا اردیبهشت :|

پ ن 3: اخه من با پاتو و باکتری با این همه حجم و سختی چه کنم :-(



چپ دست ۹۶-۵-۰۹ ۷ ۲۲۱

چپ دست ۹۶-۵-۰۹ ۷ ۲۲۱


بهش میگم عمرااا حتی دو هفته با هم دووم بیارید. میگه شرط ببندیم؟! میگم اره. شرط می بندم نهایتا تا دو هفته دیگه کات می کنید. میگه شرط سر چی؟! میگم اگه من بردم باید بهم ناهار بدی، اگه هم تو بردی بازم باید تو بهم ناهار بدی که بالاخره از سینگلی درومدی :-))) لازمه بگم هیچ چاره ای جز قبول کردن نداشت؟! ;-)

رفیق باید اینطوری باشه ^_^


چپ دست ۹۶-۵-۰۹ ۲ ۱۷۶

چپ دست ۹۶-۵-۰۹ ۲ ۱۷۶


نی نی همچنان پسره! ظاهرا اشتباه از تشخیص سونوگرافی پزشک زنان بوده وگرنه سونوگرافی قبلی تشخیصش درست بوده کاملا.

بیاین تو تخصص بقیه دخالت نکنیم :|


+ بهش میگم وقتی انقدر اصرار داری که پزشکت آقا باشه و حس میکنی آقایون پزشک بهترین، چند سال دیگه هم روی من حسابی باز نکن :-( ولی در کل نی نی رو قراره همون پزشکی به دنیا بیاره که باباشو به دنیا آورده! انصافا جذابه بعد از سی و چند سال، بچه ی بچه ای رو که خودت به دنیا آوردی به دنیا بیاری!


چپ دست ۹۶-۵-۰۶ ۳ ۲۰۶

چپ دست ۹۶-۵-۰۶ ۳ ۲۰۶


من همیشه کانال ماری جوانا رو میخونم. این که گفته بود آیندتون رو تصور کنید هم بنظرم ایده ی خیلی جذابی بود. ولی صادقانش اینه که یه سری نکاتی هست که خیلی توجهمو جلب کرد. جالبه واسم که چقدر همه رویاهای رنگارنگی دارن و خب از نظر من اکثرشون خیلی فانتزی و دور از واقعیتن.. نمیدونم این حجم از واقع بینی من خوبه یا بد. ولی همیشه سعی کردم مبنای زندگیم واقعیت باشه نه رویا. 

خیلی واسم جالب بود که همه هم ظاهرا دانشجوی پزشکی بودن. ظرفیتا زیاد شده یا چی؟! دیگه حتی توی بلاگستان هم همه دانشجوی پزشکین انگار. خیلی واسم جالبه این قضیه. چون چند سال پیش من به سختی تونستم دو تا بلاگر دانشجوی پزشکی پیدا کنم و چقدررر هم با ذوق میخوندمشون. و اینم بگم که اونا چقدر خوب از رشتشون می نوشتن، انقدری که ادم عاشق پزشکی میشد. یکیشون وب لارو پزشک بود و یکیشون هم محیا بود (من هم عاشق اسمش بودم و هم اینکه مثل من چپ دست بود ;-) ). 

نکته ی جالب تر واسم این بود که همه تصورشون این بود که ده سال دیگه به شدددت پولدارن و همه هم توی یه کشور خارجی. بابا بخدا این خبرا هم نیست. دیگه تو دانشگاه که پول توزیع نمی کنن! هفت سال عمومی، حدود شیش سال تخصص، چار سال طرح. در ایده آل ترین حالت ممکن میشه 35 سالگی اونم اگه همه رو بدون وقفه خونده باشید. تازه توی 35 سالگی شروع می کنید به کار کردن. چهل سالگی هم احتمالا به یه درامد نسبتا خوب میرسید. مگه میشه ادم تو بیست و چند سالگی از طریق پزشکی میلیاردر بشه؟؟!! نکته ی بعدی درمورد رفتن از ایران. من خیلی درموردش بررسی کردم. اولا اینکه پزشکی ایران توی دنیا هیچ جایگاه خاص و ویژه ای نداره که بخوان بیان به زور دست یکیو بگیرن و ببرن تا افتخار بده و توی کشورشون باشه! بورسیه و اینا هم که سال هاست ایران نمیده. یه سرچ ساده هم اگه توی نت بزنید متوجه میشید که اگه بخواید خارج از ایران تخصص بخونید، غیر از آزمونای خیلی خیلی سختش، هزینه های سالی چند صد میلیونی داره! میشناسم کسی رو که متخصص زنانه و لاتاری برده ولی نمیخواد بره اونجا زندگی کنه چون باید تمام امتحانات رو از بیس دوباره بده! از علوم پایه تا پایان تخصص، فقط برای معادل سازی مدرکش. کلا زندگی اونقدرا هم ایده آل و رویایی نیست..

نمیدونم شایدم من خیلی بدبینم! اما درمورد تصورم از ده سال آینده خودم. قطعا مجردم و همچنان دانشجو! هنوز هم به پول خاصی نرسیدم. فرم زندگیم احتمالا شبیه به الانه ولی خب قطعا با یه سری شرایط سخت تر. احتمالا همش هم به خودم غر میزنم که میشد راه ساده تری رو واسه زندگی و درس انتخاب کرد ولی تو عین همیشه دیوونه بازی درآوردی :| همچنان هم تا حد مرگ، زمانم با کتاب سپری میشه ولی هیچ کتابخونه ی بزرگی هم ندارم! البته که ازونجایی که هیچ وقت آدم تک بعدی ای نبودم، زندگیم جنبه های دیگه ای هم داره ولی ترجیح میدم خیلی جزئی درموردش صحبت نکنم. حس میکنم اگه بیخودی درمورد مسئله ای حرف بزنم و رویا پردازی کنم به واقعیت نمی پیونده.. 

میدونم که قرار بود پست پر از رویاهای شیرین و قشنگ باشه ولی همش شد غر زدن. ولی خب شما ببخشید. من ذهنم صفر و یکیه و با داده های ریاضی کنترل میشه، نه با احساس و عاطفه :-)


چپ دست ۹۶-۵-۰۵ ۹ ۲۴۳

چپ دست ۹۶-۵-۰۵ ۹ ۲۴۳


یه دختر عاشق رفیقم شده! رفیقم هم باورش نمیشه یه دختر هم ممکنه عاشق یه دختر بشه، واسه همینم داره مسخره بازی درمیاره. همش به این فکر میکنم که داره ناخواسته به احساسات دختره لطمه وارد میکنه.. چقدر بده که یه عده ای هستن که عاشق شدن هم براشون ساده و ممکن نیست.. مگه یه ادم چقدر میتونه با گرایشای ذاتی خودش جدال داشته باشه؟!


چپ دست ۹۶-۵-۰۴ ۳ ۲۱۸

چپ دست ۹۶-۵-۰۴ ۳ ۲۱۸


فیلم "ساعت پنج عصر" بنظرم خیلی بد بود. واقعا خوشم نیومد. اصلا توصیه نمیکنم دیدنشو..


چپ دست ۹۶-۵-۰۳ ۴ ۲۰۶

چپ دست ۹۶-۵-۰۳ ۴ ۲۰۶


یه اتفاق جالب افتاده. پرشین بلاگ هم ترکیده. بعد یه سری از مطالب گذشته رو برگردونده واسه کابرا. دوسال پیش من یه وب توی پرشین بلاگ داشتم که حذفش کرده بودم. الان دیدم وبم برگشته! آرشیوی که اطلاعاتش برگشته مربوط به شهریور 94. استرس قبل اعلام نتایج و خبر قبولیم و اماده شدن و خریدام واسه دانشگاه. دیدن اون اسما، اون خاطرات و ... حس خیلی خوبی داشت. پشیمونم چرا هیچ وقت یه جا بند نشدم و چرا هیچ وقت آرشیومو نگه نداشتم. با دیدن نوشته های خودم فقط این اومد تو ذهنم: وای خدا چقدر نسبت به اون موقع بزرگ شدم :-))))) اصن مدل نوشتن و همه چی بنظرم بچگانه اومد. البته شیش ماه دیگه هم همین نظرو درمورد الانم خواهم داشت قطعا. به این فکر کردم که روزانه نویسی هم عالمی داره. دوست دارم سیر تغییرات خودمو ثبت کنم. 


چپ دست ۹۶-۵-۰۲ ۸ ۲۶۱

چپ دست ۹۶-۵-۰۲ ۸ ۲۶۱


۱ ۲ ۳ ۴

خنک آن قماربازی که بباخت آنچه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

دنبال کنندگان بیانی