می نویسم تا همیشه یادم بمونه همون روزی که کلی بابت امتحان و نمره و هزار جور دردسر دیگه حرص خوردم، همون روزی که تو گروه کلاسی یه دعوای اساسی با یه آقایی که فکر میکرد خیلی متشخصه!! کردم، همون روزی که تا شبش یه سره اعصاب خوردی بود، شب تا صبحشو با مهشید از خنده ریسه رفتیم. که سلبریتی مورد علاقه ی هردومون اومد دایرکت من، که بعدش شمارشو گذاشت و گفت بیا تلگرام بهم پیام بده، که تا چهار صبح باهام چت کرد و مدام میگفت حالا چرا یه عکس نمیفرستی ببینمت؟؟!! کاش مجازی نبودی :-)))) که گفت تو از پس همه کاری برمیای الا عشق و حال که خودم باید یادت بدم :-))))))))) و خیلی چیزای دیگه. هنوزم که یاد حرفای دیشبش میفتم نمی تونم جلوی خندمو بگیرم.. اینکه تا صبح من با چشمای از حدقه درومده و با تعجب و حیرت به صفحه ی گوشی خیره شده بودم و با خودم می گفتم: آخه مگه میییشه؟؟؟!!! مهشیدم هر ده دیقه یه بار میگفت: هنوز نپرسیده چی تنته؟؟!! :-))))))
کاخ رویاهای من که فروریخت. دیگه نمیدونم مهشید تا کی به این عشق وفادار میمونه :-)))))
تازه دعوت شدم تهران باهاش قهوه بخورم *_* :-)))))))))))))
پ ن: کی گفته همه ی مردا عین هم نیستن؟؟!!!
نظرات (۸)
خانم انار
چهارشنبه ۷ تیر ۹۶ , ۲۱:۰۶چپ دست
۸ تیر ۹۶، ۰۷:۱۴سیاه نمایی؟! :||||| دیگه ازین واقعی ترم مگه داریم؟!
Je sus
سه شنبه ۶ تیر ۹۶ , ۱۰:۳۴چپ دست
۶ تیر ۹۶، ۱۶:۲۵معلوم الحال
سه شنبه ۶ تیر ۹۶ , ۰۴:۵۰چپ دست
۶ تیر ۹۶، ۰۷:۱۱هوپ ...
سه شنبه ۶ تیر ۹۶ , ۰۰:۱۵چپ دست
۶ تیر ۹۶، ۰۷:۱۰میگم بهت ;-)
سیب سبز
دوشنبه ۵ تیر ۹۶ , ۱۸:۲۱چپ دست
۵ تیر ۹۶، ۱۹:۵۳x
دوشنبه ۵ تیر ۹۶ , ۱۵:۳۵چپ دست
۵ تیر ۹۶، ۱۶:۴۸سیب سبز
دوشنبه ۵ تیر ۹۶ , ۱۴:۳۸چپ دست
۵ تیر ۹۶، ۱۴:۵۳x
دوشنبه ۵ تیر ۹۶ , ۱۳:۲۶چپ دست
۵ تیر ۹۶، ۱۴:۵۳