من: چرا دست دست میکنی؟ چرا اقدام نمی کنی؟ چرا دنبال اون قضیه نمیری؟؟ شیش ماه فقط وقت لازم داره. الان بهترین فرصته و .... [یک ساعت و نیم غر زدم و توصیه کردم]
اون: خب باشه قبوله. هرچی تو بگی. اصن یه قولی بهت میدم.
من: چی؟
اون: اگه تا اخر مرداد برنامه ی رفتنم اوکی نشد، قول میدم از همون موقع کاری رو که میگی توی ایران انجام بدم.
من: چیییی؟؟؟؟!!!! مگه تو هنوز قصد رفتن داری؟؟!! :|||||||
اون: :-)
من: واقعا مرسی که این همه مدتی که دارم توضیح میدم هیچی نگفتی!
من: بیا و در حق خودت یه لطفی بکن و به من قول نده. چون قول دادن به من همانا و هرگز انجام ندادنش همانا! این کارو با زندگی خودت نکن :-))))))))
نظرات (۰)