یه زمانی فکر میکردم که دوست داشته شدن خیلی بهتر از دوست داشتنه و میشه عاشق کسی شد که تو دوسش نداری ولی اون دوستت داره. تصورم این بود که ادم خیلی راحت میتونه عاشق هرکسی که یه مدت دور و برش باشه بشه. مثلا اگه یه روزی یکی منو خیلی دوست داشته باشه، بالاخره منم کم کم ازش خوشم میاد و دوستش خواهم داشت و این خیلی بهتر از اینه که من یه طرفه یکیو دوست داشته باشم. ولی وقتی توی موقعیتش قرار گرفتم، همه چی واقعا واقعا فرق میکرد. یه ادمی منو خیلی دوست داشت و من نه دلم میومد دلشو بشکنم و بهش نه بگم و نه میتونستم دوستش داشته باشم. بعد سعی کردم به خودم زمان بدم و سعی کنم که جذبش بشم ولی واقعا نشد. بجز یه فشار روانی وحشتناک روی خودم هیچ نتیجه ای نداشت. اینکه خودمو وادار کنم عاشق کسی بشم که هیچ جذابیتی واسم نداره. خیلی سخته بخوای روی نکات مثبت کسی تمرکز کنی که فقط نکات منفیش توی چشمت میاد! فقط خدا میدونه من چقدر خودمو عذاب دادم. یعنی اگه یه طرفه عاشق یکی میشدم انقدر اذیت نمیشدم. در عین حال هم میترسیدم اگه بهش نه بگم دلش بشکنه ولی انقدر بد بهش نه گفتم که به طرز خیلی بدی دلش شیکست فکر کنم! صادقانش اینه که یه کمی هم عذاب وجدان داشتم.. [این قضیه اصلا مال اخیرا نیست] و خب بعدش به این فکر کردم که من تعهدی نسبت به کسی ندارم. حق انتخاب دارم و میتونم به یه کسی بگم که نمیخوامش. اون شخص هم نمیتونه هیچ جوره از من شاکی باشه که چرا نه گفتم. ادم قرار نیست لزوما به هر پیشنهادی جواب مثبت بده. و اینکه متقابلا به این فکر کردم که خیلی خودخواهیه که اگه من کسی رو دوست دارم و اون حس مشابهی به من نداره، ادای دلشکسته ها رو درارم یا ازش شاکی باشم. هیچکس هیچ تعهدی نداره که بخواد با یکی دیگه بمونه. پس چرا باید فکر کنم موظفه که منو دوست داشته باشه و نه نگه؟! انصافا منطقی نیست. چون ویژگی اصلی روابط همینه که تعهدی نباشه و بشه با خیال راحت بیخیال همه چی شد..
نظرات (۲)
لیمو جیم
پنجشنبه ۱۶ شهریور ۹۶ , ۲۲:۵۱چپ دست
۱۶ شهریور ۹۶، ۲۳:۰۰لیمو جیم
پنجشنبه ۱۶ شهریور ۹۶ , ۲۲:۴۰چپ دست
۱۶ شهریور ۹۶، ۲۲:۴۳