تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
بی قضاوت بخوانید..


من پستامو مینویسم ولی مدتهاست دلم نمیاد منتشرشون کنم. اینجا حس خیلی خیلی بدی بهم میده.. کلا همیشه با نوشتن از زندگی شخصی خودم مسئله داشتم. اینکه تو بیای از زندگی خودت که طبق اصول و فرهنگ خانوادگی و عقاید و گذشته ی خودته بنویسی، و دیگران با طرز تفکر و عقاید خودشون بسنجن و اظهار نظر کنن. بعضی وقتا انقدررررر تفاوتای فرهنگی زیاده که مثلا من یه سری از پستا رو هیچ وقت منتشر نکردم چون میدونستم مسلما بازخوردش وحشتناک میشه. و اینکه صادقانه بگم اون چیزی که به طور غالب توی فضای مجازی دیدم، ادمایی بودن که اصرار داشتن رویه و شیوه ی زندگی خودشون درسته و بقیه یه سری ادم گمراه و منحرفن.. ولی در مقابل من همیشه سعی کردم این تفاوتای فرهنگی و اخلاقی رو بپذیرم و باهاش کنار بیام. اگه کسی شبیه به من نیست، اینو به عنوان یه سبک زندگی متفاوت بپذیرم و به دیگران انگ عقب افتاده و امل بودن نزنم. (این اخلاقو توی یه سری از دوستام زیاد دیدم) ما ها ادمای کاملا متفاوتی هستیم و هرکدومم اون کاری رو انجام میدیم که فکر میکنیم بهترینه. ولی لزوما بهترین ادما مثل هم نیست..

وب داشتن تا وقتی خوبه که نخوای خودتو سانسور کنی. اگه حرفاتو نزنی چون ممکنه بوی غرور بده و یکی حس کنه داری فخر میفروشی، یکی درموردرت تصوراتی پیدا کنه که غلطه، یکی فکر کنه داری خودنمایی میکنی، یکی بهش بربخوره چون نظرش با تو متفاوته، یکی زیادی کنجکاو باشه و تو زندگیت سرک بکشه و .... واقعا این نوشتن دیگه فایده ای نداره.

و اینکه یه عده یه چیزایی رو یادشون میره انگار. اونم اینکه شما اون بخشی از هر مسئله ای رو میبینید که من بخوام ببینید. من همیشه همه چیزو یه جوری روایت میکنم که فقط یه بخش خیلی کوچیک ماجراست. یه جوری که هم بعدا میتونم انکارش کنم و بگم قضیه اصلا این نبوده و هم میتونم بگم مسئله این بوده! چیزایی رو میگم که دروغ نیست ولی همه ی واقعیت هم نیست، حتی بعضا کلی هم باهاش متفاوته..میتونم ده تا پست رو بگم که همش درمورد یک نفر بوده و همه فکر کردن درمورد آدمهای متفاوتیه. صرفا به این دلیل که من هر بار از یه زاویه متفاوت به اون مسئله نگاه کردم.


نکته ی بعدی اینه که من همیشه با هویت کاملا واقعی توی وب نوشتم. اسم و شهر و دانشگاه و زندگی و همه چیزمو توی وب گفتم، اینستامو هم هروقت کسی خواسته دادم، عکسمو هم که ماشالا همه دیدن، حضوری هم که خیلیارو دیدم. هیچ وقت لزومی به پنهان کاری ندیدم و اصولا واسم هم مهم نبوده. البته به همون اندازه هم حق میدم به کسایی که میخوان ناشناس بمونن. کما اینکه 90 درصد، ناشناس مینویسن. حتی اسمشونو هم نمی نویسن. اما سرک کشیدن رو توی زندگی شخصی خودم به هیچ عنوان نمی پذیرم. اینکه توی فالورای من بگردید تا مخاطب پستارو پیدا کنید، به دوستای من ریکوئست بدید، انقدر بگردید تا اسم و عکس منو فلانجا پیدا کنید و ... دیگه واقعا قابل پذیرش نیست. و دقیقا به همین دلیل اون ده پونزده نفری رو که توی اینستا داشتم رو حذف کردم با اجازتون. و ازین به بعد روابط وب فقط محدود به فضای وبه. نه اینستا نه تلگرام نه هیچ جای دیگه. چون اصولا همش برای رفع کنجکاویه و من واقعا روی این مسئله آلرژی دارم.

نکته ی اخر هم اینکه من واقعا همیشه دلم خواسته یه وب ثابت داشته باشم که واسه همیشه بمونه ولی واسه ی هزارمین باره که نمیشه. نمیدونم با اینجا چیکار میکنم. نمیدونم وب جدید میخوام یا نه، نمیدونم میخوام بعد از این ناشناس بنویسم یا چی.. فقط اینو میدونم که دیگه اینجارو دوست ندارم..

اگه حرفی یا نظری درمورد خودم دارید یا اینکه بگید بنظر شما کار درست چیه یا هرچیز دیگه ای که دوست دارید بگید، من میشنوم..

چپ دست ۱۰ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۰۵ ۱۱ ۲۹۸

نظرات (۱۱)

  • x
    شنبه ۱۱ شهریور ۹۶ , ۰۱:۱۶
    یه چیزی رو باید در حاشیه بگم البته مساله مهمی نیست ولی خب میخوام بگم نَمونه تو دستم !(معادله نمونه تو گلوم!)

    اون عکسایی که از من دیدی خیلی زشت تر (!) از خودم بوده !! :)))))))))))
    • author avatar
      چپ دست
      ۱۱ شهریور ۹۶، ۱۰:۱۱
      بابا من خوب یادم نمیاد ولی اینو یادمه که انقدر کیفیت عکسا پایین بود که کلا تو معلوم نبودی :-)))))
  • tiara .n
    جمعه ۱۰ شهریور ۹۶ , ۲۲:۳۹
    چه توی فضای مجازی و چه توی دنیای حقیقی نظرات خیلی متفاوته.اتفاقا به نظرم از خوبی های وب نویسی اینه که میتونی نظرای ادمای متفاوتو بشنوی و شاید یه چیزی مثل تجربه پیدا کنی توی رابطه با دیگران.حالا اگه مخالف عقیدت بودن هم میتونی از یه نظر دیگه به موضوع نگاه کنی ولی نباید خودتو درگیر کنی.خودسانسوری رو ما توی دنیای واقعی هم داریم.خیلی از حرفامونو نمیتونیم خیلی جاها بزنیم اینجا هم دیگه تعجب نداره که خودسانسوری داشته باشیم.من خودم ترجیح دادم خیلی همه اطلاعاتمو نگم با اینحال اکثرا شهرمو میدونن وبا بعضی از بچه ها توی اینستا و تلگرام درارتباطم و حتی چندتاشون شمارمو دارن و به هم زنگ میزنیم گاهی.من دوستای خوبی از فضای مجازی پیدا کردم و دلمم نمیاد از وبم دل بکنم.
    در مورد زندگی شخصی تر من چون میدونستم اینستاتو به بچه ها دادی ازت پرسیدم وگرنه که نمی پرسیدم.ولی خب رک باش اینجور موارد اگه دیدی کسی خیلی دخالت کرد بهش بگو یا باشعوره و دلیلشو میگه و قانعت میکنه یا لااقل ازت عذرخواهی میکنه و اینجا تصمیم باتوعه که چجوری رابطتو باهاش ادامه بدی اگه هم شعور کافی نداشت و الکی ناراحت شد همون بهتر که ارتباطشو باهات کم کنه.
    درهرحال تصمیمت هرچی باشه قطعا بهترینه.اگه وبلاگ جدید زدی و دوست داشتی به منم آدرسشو بده😊😊
    • author avatar
      چپ دست
      ۱۰ شهریور ۹۶، ۲۲:۴۶
      نه نه. واقعا مسئله شنیدن نظر مخالف نیست. اون چیزی که مد نظرمه، خیلی فراتر از این حرفاست..
      میدونم. خب من اگه مشکلی با قضیه داشتم که خودم بهت ادرس نمیدادم :-)
      نه. هستم همینجا
  • الی .
    جمعه ۱۰ شهریور ۹۶ , ۲۲:۱۷
    آره آره من فکر میکردم از تماس با من فقط میشه کامنت خصوصی فرستاد. الان دیدم که کامنتم عمومی بوده!
    دلخوری بابت ریمو کردن نبود. اختیار پیج خودتو داری بالاخره من که نمیتونم چیزی بگم! بابت این بود که فکر کردی صرفا برا کنجکاوی اومدم فالو کردم. که دیگه مهم نیس.
    واقعا الان یادم نمیاد سر چی لحنم بد بوده و ناراحت شدی. ولی من معمولا زیاد شوخی میکنم. که الان میبینم نباید میکردم. به هر حال دوست ندارم آدما ناراحت باشن از دستم.
    • author avatar
      چپ دست
      ۱۰ شهریور ۹۶، ۲۲:۴۱
      نه اتفاقا. هدفم از ریموو کردن این نبود. فقط خواستم کاملا فضای وب و اینستارو از هم جدا کنم. مورد داشتیم به کل دوستای من ریکوئست داده. یا مثلا انقدر گشته تا به یه سری اطلاعات خاصی از من رسیده. و البته بار اول هم نیست که چنین اتفاقاتی میفته.
      ناراحت نیستم :-) صادقانه..

  • x
    جمعه ۱۰ شهریور ۹۶ , ۲۱:۴۲
    خیلی میفهمم چی میگی ! کلی پست دارم که ثبت موقت شده یا بارها ویرایش شده ..... 
    هر چند من همه مدله راه رو واسه کنجکاوی تمام ادم های واقعی و مجازی بستم اونقدر که تو دنیای واقعی همین که اسم و فامیلم رو بدونن خیلیه ! حتی تو دنیای خارج از فضای مجازی سنمم بپرسن نمیگم ! نه واسه این که دونستن سن من یا اطلاعات شخصی من مساله خاصیه ,واسه این که همین ادم ها یاد میگیرن پس کنجکاویشون رو از زندگی شخصی به زندگی خصوصی من ودیگران بکشونن 
    ....

    راستی منم ابن دو سه سال چند بار کنجکاوی کردم در موردت (در حد دو سه تا سوالی که از خودت پرسیدم) شرمنده خلاصه :))
    • author avatar
      چپ دست
      ۱۰ شهریور ۹۶، ۲۱:۴۷
      حدود دو هفتست دارم فکر میکنم چطوریه که من یه مدت تورو توی اینستا هم داشتم، ولی هرررچی فکر میکنم اسمت یادم نمیاد. الان که گفتی فهمیدم هیچ وقت اسمتو نگفته بودی. تو مجهول ترین شخصیت مجازی هستی لعنتی :-)))) با اینکه من عکستو دیدم و شهرتو هم میدونم ;-)

      والا یادم نمیاد سوالایی که پرسیدی رو. سخت نگیر ;-)
  • الی .
    جمعه ۱۰ شهریور ۹۶ , ۲۱:۱۵
    وقتی گفتی بعضیا رو ریمو کردی رفتم چک کردم و دیدم بعله، منم آره! حقیقتش یه خورده دلخور شدم. چون من جزء اون دسته ای نیستم که بخوام یکیو بشناسم کااامل و خودم مجهول بمونم. عکسام، شهرم، اسم واقعیم همه چیم مشخصه. اینا باعث شد فکر کنم اون شب از دستم دلخور شدی. راستش من اگه ناراحت بشم همون لحظه میگم. از بقیه هم همین انتظارو دارم نه اینکه هی بهم بگن عزیزممم و پشت سرم موقع دیدن اسمم حالشون بد بشه! کلا یه نفر یه قدم بیاد من سعی میکنم دو قدم برم و جبران کنم. با توام از وقتی کتاباتو دادی تا بخونم خیلی احساس صمیمیت کردم. چون من کلی کتاب میخواستم بخونم ولی حقیقتا نداشتمشون. و داشتن کتابای تو بی نهااایت خوشحالم کرده بود :)) راستش انتظار داشتم موقعی که رمز رو خواستم حداقل بیای جواب بدی که خب پستم خصوصیه رمز نمیدم. یا حداقل به این دلیل دوست ندارم رمز بدم! ولی جواب ندادی حتی. ینی دارم فکر میکنم حسِ صمیمیت من متقابل نبوده. شایدم ناراحتت کردم که در این صورت واقعا معذرت میخوام. چون عمدی نبوده!
    در مورد وب هم حتی پارسال پژال رو هم میخوندم و هیچ وقت قضاوت نکردم در مورد اعتقادات و رفتار و اینا. چون اون چیزی که برا من درسته ممکنه از نظر همه درست نباشه و برعکس.
    .
    به هر حال من حرفامو رک میزنم. الانم خواستم بگم بدونی :)
    • author avatar
      چپ دست
      ۱۰ شهریور ۹۶، ۲۱:۴۳
      چند تا نکته:
      من بعضیارو ریموو نکردم. همه رو ریموو کردم. بجز اونایی که حضورا میشناسم.. من فقط تصمیم گرفتم زندگی واقعی و مجازیمو کاملا از هم جدا کنم. دلخوری نداره که..
      کامنتی که دادی و رمز خواستی عمومی بود. خصوصی نبود که بیام و توی وبت توضیح بدم. اگه بری چک کنی، کامنتت توی ارتباط با من هست و همون روز هم بهش جواب داده شده :-)
      درمورد دلخور بودن، من اگه دلخور باشم مستقیما میگم. توی فضای واقعی هم با کسی تعارف ندارم، اینجا که دیگه مجازیه..
      اره من اون شب دلخور شدم. نه از حرفایی که زدی، از لحن بعضی از حرفا واقعا ناراحت شدم. ولی همون لحظه هم به قدر کافی بازخورد نشون دادم. بیش از اون حد واکنش دادن واقعا لزومی نداشت. چون اصلا تا اون حد مهم نبود..
      :-)

  • Miss Avilet
    جمعه ۱۰ شهریور ۹۶ , ۱۸:۱۶
    ای بابا
    ما ازیناش نبودیم :))))
    • author avatar
      چپ دست
      ۱۰ شهریور ۹۶، ۱۹:۳۰
      میدونم بخدا عزیزم. فقط من میخوام از این فضا کاملا فاصله بگیرم. امیدوارم منو درک کنی و ببخشی :-)
  • هوپ ...
    جمعه ۱۰ شهریور ۹۶ , ۱۷:۲۶
    فکر میکنم این حسی که ازش حرف میزنی توی همه ی ما وجود داره، فقط من نادیده اش گرفتم چون دوست ندارم اصلا که وب در حال حاضرم بره تو هوا!!
    به نظرم با اسم متفاوت و در جای متفاوت بنویس و اطلاعات واقعی خودت رو منتشر نکن که بعدا به سرنوشت این وبت دچار بشه.
    • author avatar
      چپ دست
      ۱۰ شهریور ۹۶، ۱۹:۳۱
      باورت میشه چندمین باره این اتفاق میفته و من ادم بشو نیستم؟! :-)))))))
      مورد داشتیم سالای پیش، انقدر نت و زیر و رو کرده که به اطلاعات خانوادگی از من رسیده. تا این حد پیگیر!
  • Dr. Nelii
    جمعه ۱۰ شهریور ۹۶ , ۱۶:۴۷
    خوب شد من قبل از این تحریمات باهات آشنا شدم*__*
    من که می دوستمت:))
    بمون لطفا
    • author avatar
      چپ دست
      ۱۰ شهریور ۹۶، ۱۹:۳۱
      منم شما رو خیلی می دوستم :-)
  • life around me
    جمعه ۱۰ شهریور ۹۶ , ۱۶:۴۳
    من خیلی دلم میخواد با هویت خودم بنویسم...اوایل مینوشتم و بعد مدتی دیدم تمام همکلاسیام وبمو میخونن و تمام جیک و پوکم دستشونه و خیلی حال بدی بهم دست داد.از وب دوم به بعد کلا مستعار نوشتم و اینم حس خوبی نداره...
    خودسانسوری رو که دیگه نگو.جدیدا یه متر تایپ میکنم و بعد میگم الان یکی میپرسه چرا اینکارو کردی و چرا اینجوری شد بعد حوصله ی توضیح دادن ندارم،پست رو اصلا شیر نمیکنم...
    چندوقته تصمیم دارم در این مورد بنویسم وقت نمیشه...اینکه چقدر از سوال پرسیدن در مورد چیزی که نخواستم ازش بنویسم متنفرم...چندتا خواهر برادرین?کجازندگی میکنین?چرا با فلانی ازدواج نمیکنی?و هزارتا سوالی که واضحا مشخصه که عمدا درموردشون تو پست چیزی ننوشتم پس یعنی سوال نپرس.
    پریا اون مدتی که تو در مورد اومدن یه نی نی به خانواده تون نوشتی بودی من دلم میخواست بدونم چیکاره ی توئه.خواهرزاده?برادرزاده?و...اما باور کن تا زمانی که خودت نگفتی بچه ی خاله ته به خودم اجازه ی پرسیدن ندادم...گفتم اگر لازم باشه خودش میگه و درغیر این صورت به من ربطی نداره...
    چی بگم دیگه آخه...

    • author avatar
      چپ دست
      ۱۰ شهریور ۹۶، ۱۹:۳۳
      کاملا کاملا کاملا میفهممت دکتر جان. فکر کنم هممون از این تجربه ها زیاد داشتیم.
      من که بارها تصمیم گرفتم کلا بیخیال وب نویسی بشم ولی لعنتی اعتیاد بدیه. وقتی درگیرش شدی، سخته بیخیالش بشی..
      شما عزیز دلی گلسا جان :-*
  • لیمو جیم
    جمعه ۱۰ شهریور ۹۶ , ۱۶:۲۵
    فکر میکردم چقدر فراتر از وب نویسی پیش رفتیم که توی کانالت عضوم:))) نگو بقیه به اینستاگرام و حتی دنیای واقعی رسیدن:) 

    من واقعا میفهممت چه حسی نسبت به وبت و این جریانات اخیر داری پریاجان,من خودم این سومین وبیه که مینویسم و دقیقا هم دوست داشتم مطالبم همشون یه جا باشن که داشته باشمشون, و خوبی بیان اینه که میشه انتقال داد پستهارو 
    من که نهایتا شدم لیمو و مجهول الهویه! 
    اینطوری راحت مینویسم 
    و اینکه اون نظراتی که ممکنه بقیه بدن راجع به پستها هرچقدر هم بد باشن مهم نیستن واست,این جنبه مثبتش هست که اتفاقا از قضاوتهای دیگران نسبت به خودت باخبر میشی!خودم خیلی برام پیش اومده با دیدن نظرهای یه پستم متوجه شدم چقدر قضاوتهای متفاوتی وجود داره و حتی چقدر با چیزی که واقعا هست متفاوته! 
    درسته اینجا مجازیه ولی توی دنیای واقعی هم همینه؛همیشه همه بخشی از واقعیتمون رو میبینن و قضاوتهای اونام چیزی متفاوت از این نیست 
    این کنجکاویه که میگی واقعا خوب نیست,اینو توی دنیای واقعی هم داریم متاسفانه و کاش یاد میگرفتن به همونقدری که خود شخص اطلاع رسانی کرده,درمیون گذاشته راضی باشن و سعی کنن حضورشون مثبت باشه! نه تفتیش بقیه ماجرا 
    بگذریم,هیچکدوم از اینا میدونم که چندان اهمیتی نداره واسمون,مهم اون حس خودته که باید تغییرش بدی به وب نویسیت...
    به نظر من کار درست اینه که به نوشتنت ادامه بدی,حالا یا اینجا یا هرجای دیگه, با هر اسم و نشونی!
    وب نویس که شدی از یه جایی به بعدش میشه "نیاز به نوشتن و خوانده شدن" 
    این نظر منه:)



    • author avatar
      چپ دست
      ۱۰ شهریور ۹۶، ۱۹:۵۱
      :-))))))
      بعضی وقتا فکر میکنم تو لیمویی، یکی از بچه ها پرتقاله، یکی ایکسه، یکی اقای میمه و ... من حتی اسماتونو هم نمیدونم. بعد همه ی جزئیات منو همه میدونن. یکم حسش بده..
  • سالاد فصل
    جمعه ۱۰ شهریور ۹۶ , ۱۶:۲۳
    با حرفت که روابطت بلاگی فقط محدود به بلاگستان باشه کاملا موافقم و به نظرم دلیلی نداره یه دوست بلاگی به فضاهای شخصی تر ادم بخواد وارد بشه(مگر اینکه طرف رو خیلی خوب بشناسی که اونم فکر نکنم خیلی پیش بیاد.)
    اینکه مجبور بشی این همه خودت رو تو بلاگت سانسور کنی وحشتناکه..اونم فضایی مثل بلاگ که برای اروم شدنه بیشتر تا اینجور چیزا..
    اگر من بودم اینجا رو حذف یا دی اکتیو میکردم و میرفتم جای دیگه مینوشتم و اونجا دیگه مراقب بودم خیلی اطلاعات از خودم ندم..اینکه مدام مجبور باشی از این بلاگ به اون بلاگ بری حس خیلی خوبی نداره(با تجربه ای که خودم داشتم)ادم دلش میخواد ارشیوش رو نگه داره و یه روزی بخونش..
    اگر ادرست رو عوض کردی و دوست داشتی بهم اطلاع بده(اگر نخوای بگی هم کاملا درک میکنم).


    • author avatar
      چپ دست
      ۱۰ شهریور ۹۶، ۱۹:۵۲
      بدترین چیز اینه که آدم خودشو سانسور کنه..
      کاملا درست میگی..
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

خنک آن قماربازی که بباخت آنچه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

دنبال کنندگان بیانی